کد مطلب:148762 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:168

وضع دمشق در موقع ورود اسیران
دمشق تقریبا یك بندر بود برای این كه بیش از پنجاه و هفت میل با دریا فاصله نداشت. كسی نمی دانست دمشق در چه موقع ساخته شده و یكی از قدیمی ترین شهرهای جهان به شمار می آمد. آخرین قلل كم ارتفاع كوه های لبنان واقع در مغرب شهر، با دمشق بیش از دو میل فاصله نداشت و اگر كسی بر یكی از قله های مزبور قرار می گرفت و منظره شهر را از نظر می گذرانید می دید كه یكی از زیباترین منظره های جهان را می بیند. رودخانه (برده) كه در تورات باسم (ابنه) خوانده شده از وسط دمشق می گذشت و شهر را به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم می كرد و بعد از خروج از شهر مزارع و تاكستان ها و باغ های میوه خارج شهر را مشروب می نمود و اگر كسی بر قله یكی از كوه های كم ارتفاع مغرب شهر قرار می گرفت، و نظر به جلگه زیر پای خود می دوخت می دید تا افق همه جا سبز است و یك متر زمین خشك نمی دید. رودخانه برده قبل از این كه وارد شهر شود، طوری نسبت به شهر ارتفاع داشت كه آب رودخانه بر تمام خانه ها سوار می شد و در دمشق خانه ای نبود كه آب جاری نداشته باشد و شاید به همین جهت مردم آن شهر یكی از تمیزترین مردم شهر نشین جهان بودند و هر دو روز یك بار در تمام خانه های شهر لباس شسته می شد و مردم پیوسته البسه تمیز در بر داشتند. در آن سال شصت و یكم هجری، هنوز، قسمتی زیاد از سكنه شهر مسیحی و قسمتی هم یهودی بودند و وقتی مسلمین در سال 634 و به روایتی در سال 635 میلادی شهر دمشق را اشغال كردند و مردم را به دین اسلام دعوت نمودند. شماره كسانی كه آن دعوت را پذیرفتند زیاد نبود و مسیحیان می گفتند آنهائی كه مسلمان شده اند، به امید دریافت مستمری از بیت المال دین اسلام را پذیرفته اند [1] و دیگران آماده شدند كه جزیه بپردازند و دین خود را حفظ نمایند. مسافری كه از دمشق می گذشت و یك مرتبه بازار آن شهر را می دید، دیگر آن را فراموش نمی كرد و تمام امتعه دنیا در بازار دمشق به چشم می رسید چون یك شهر بازرگانی بزرگ بود و بازرگانان توانگر داشت و آن ها از غرب كالا دریافت می كردند و به شرق می فرستادند و از شرق كالا دریافت می نمودند و به غرب حمل می كردند. صنایع محلی دمشق عبارت بود از بافتن پارچه های ابریشمی كه به یك قسمت از دنیای آن زمان صادر می شد و در نظافت و ظرافت بی نظیر بود. بعد از ابریشم بافی، صنعت عبا بافی دمشق رونق و شهرت داشت و عباهای را (كه قبل از اسلام هم آن صنعت وجود داشت) به كشورهای مجاور صادر می كردند. از این دو گذشته اسلحه سازی دمشق و بعد از آن زرگری آن معروف بود و جواهر و تاج پادشاهان اروپا را زرگرهای دمشق می ساختند. یكی از خیابان های بزرگ و زیبای دمشق خیابانی بود


كه مردم شهر آن را به اسم (رتا) می خواندند و اعراب هنوز اسم آن خیابان را عوض نكرده بودند. اسم اصلی خیابان كه رومی ها روی آن گذاشتند دیار كتا - به زبان رومی - بود، یعنی مستقیم. و به همین جهت خلفای اموی كه بعد از یزید بن معاویه خلیفه شدند اسم آن خیابان را (صراط المستقیم) گذاشتند.

در دو طرف آن خیابان دو ردیف ستون وجود داشت و بالای هر ستون یك سر ستون به شكل یكی از جانوران نصب كرده بودند و پشت ستون های درخت های كهن، سر بر آسمان كشیده بود و كف خیابان سنگفرش، با سنگ های بزرگ از نوع سنگهائی كه رومی ها در جاده های خود نصب می كردند، داشت.

در شهر دمشق مسجدی بود كه صحن آن 163 متر طول و 108 متر عرض داشت و آن مسجد با چند بار تغییر یافتن امروز نیز هست. مسجد مزبور، در آغاز معبد یكی از خدایان مردم مشرك دمشق بود و بعد از این كه رومی ها دمشق را گرفتند آن معبد را اختصاص به یكی از خدایان خود دادند و كتیبه هائی به زبان رومی (زبان لاتینی) نوشتند كه در دوره خلافت یزید بن معاویه هنوز آن كتیبه ها دیده می شد. بعد از این كه دین مسیحی در سوریه توسعه پیدا كرد آن معبد مبدل به كلیسا شد و پس از این كه اعراب، دمشق را اشغال كردند تصمیم گرفتند كه كلیسا را مبدل به مسجد كنند. مسیحیان دمشق به اعراب گفتند شما كه از ما جزیه می گیرید تا این كه ما را در دین خود آزاد بگذارید كلیسای ما را تصرف نكنید، و اعراب گفتند كه چون سلطه ما بر دمشق بایستی علامت ظاهری داشته باشد كلیسای شما را مسجد می كنیم و شما می توانید برای خود كلیسای دیگر بسازید خاصه آن كه این كلیسا را شما نساخته اید بلكه دیگران قبل از شما ساخته اند و شما آن را تصرف كردید. تمام میوه های مناطق معتدله در دمشق به دست می آمد و به خصوص گلابی و خربوزه آن در تمام سوریه معروف بود و صلاح الدین ایوبی سردار معروف اسلامی كه پیكارهایش با صلیبی ها معروف است در هر جا كه بود در فصل میوه، خربوزه دمشق را می خورد و دستور می داد كه از دمشق برای او خربوزه بیاورند. مسافری كه چند روز در دمشق توقف می كرد و غذاهای آن شهر را می خورد. بعد از رفتن، هرگز طعم اغذیه دمشق را فراموش نمی نمود. می گفتند كه در زندگی مردم دمشق بیش از دو چیز وجود ندارد یكی غذا و دیگری لباس. یكی از اغذیه لذیذ آنها (شامی) - به اسم كشور خودشان - بود و برای طبخ آن غذا، گوشت و پیاز و نخود پخته را می كوبیدند و با ادویه معطر می كردند و سرخ می نمودند و اگر می خواستند كه آن را سرد، تناول كنند از مخلوط كردن نخود و ادویه با گوشت خودداری می نمودند و در عوض (شویت) را با گوشت مخلوط می كردند و بعد از سرخ كردن، می گذاشتند تا سرد شود و هنگام خوردن صبحانه، آن شامی سرد را تناول می نمودند. ما صورت غذاهای لذیذ مردم دمشق را مدیون (هیپ لوت - پروتوس) رومی هستیم كه در آغاز قرن هفتم میلادی قبل از این كه اعراب دمشق را اشغال كنند مدتی در آن جا بسر برد. آن مرد اهل رومیة الصغری (پایتخت كشور قسطنطنیه) بود و ذوق شعر سرودن داشت و از كتابش پیداست كه مردی اكول بوده و غذاهای لذیذ


را دوست می داشته و به قول او، از این جهت صورت اغذیه مردم دمشق را نوشته تا این كه دیگران رسم غذا خوردن را از دمشقی ها فرابگیرند. یكی دیگر از غذاهای لذیذ مردم دمشق كوكوی مرغ بود و به طوری كه هیپ لوت - پروتوس نوشته مرغ را طوری می پختند كه آب مرغ در خود او فروبرود و چیزی از آب باقی نماند. آنگاه گوشت مرغ پخته را می كوبیدند و پیاز را سرخ می كردند و با گوشت پخته مرغ مخلوط می نمودند و قدری زعفران به آن می زدند و مواظب بودند كه زعفران زیاد نباشد چون می دانستند كه اگر زعفران زیاد بشود، غذا تلخ خواهد شد. بعد از این كه گوشت مرغ و پیاز سرخ شده و زعفران مخلوط شد، چندین تخم مرغ را طوری می شكستند كه زرده و سفیده آن ها از هم جدا شود و هر یك را جداگانه می زدند تا این كه سفید و حجیم گردد. بعد از این كه زرده و سفیده تخم مرغ به قدر كافی زده شد آن ها را با گوشت و پیاز سرخ شده مخلوط می نمودند و نمك و قدری فلفل را فراموش نمی كردند آن گاه تابه ای مخصوص را كه برای طبخ كوكو ساخته می شد بر آتش می نهادند و در آن روغن می ریختند و آنچه آماده شده بود در تابه جا می دادند و بعد از این كه دو روی كوكو پخته می شد، آن را از آتش برمی داشتند. هیپ لوت - پروتوس نوشته است كه هر كس از آن كوكوی مرغ بخورد ناخوش خواهد شد نه از لحاظ این كه غذائی ناگوار می باشد بلكه از این جهت كه آن قدر لذیذ و لطیف و معطر است كه خورنده نمی تواند دست از غذا بكشد و آن قدر می خورد تا این كه بیمار می شود. دیگر از اغذیه لذیذ مردم دمشق همچنان بنابر نوشته هیپ لوت - پروتوس غذائی بود كه با مرغ و گشنیز طبخ می شد و این طور می پختند. مرغ و قدری پیاز و نمك را می جوشانیدند تا این كه بپزد و در حالی كه مرغ در دیك می جوشید مقداری گشنیز و تره و جعفری فراهم می كردند، به شرط این كه گشنیز دو برابر تره و جعفری باشد و آن گاه سبزی را خرد می كردند و در تابه سرخ می نمودند [2] و پیاز هم جداگانه سرخ می شد و آن چه سرخ شده بود از سبزی و پیاز در دیگی كه مرغ در آن می جوشید می ریختند و می چشیدند تا این كه نمك و فلفل آن به قدر كافی باشد و قدری آرد را بعد از این كه به خوبی در آب حل شده بود بر آن می افزودند تا این كه غلظت پیدا كند و قبل از خوردن عصاره چند لیموی ترش را هم بر آن می افزودند و آن غذا آن قدر لذیذ بود كه شخص، از خوردن آن سیر نمی شد. كوفته دمشق هم به قول نویسنده رومی از اغذیه فراموش نشدنی بود و برای طبخ آن گوشت را با نخود پخته می كوبیدند و آن قدر كوبیده می شد كه صلایه می گردید و بعد پیاز سرخ كرده را با آن مخلوط می كردند و قدری ترخون بر آن می افزودند تا این كه معطر شود و سپس آن را به شكل گلوله در می آوردند و در دیك می نهادند تا این كه بپزند و هنگام پختن قدری آویشن كوهی را در دیك می ریختند و بعد از این كه پخته می شد با كره تازه می خوردند. برای این كه خوانندگان را كسل نكنیم از ذكر انواع دلمه ها و كباب ها و سوپ ها مكه در كتاب نویسنده رومی نوشته شده صرفنظر می نمائیم و می گوئیم كه این اغذیه،


در بازار دمشق به دست می آمد و هر یك از دكان های طباخی در طبخ یك یا چند نوع از این غذاها تخصص داشتند و مسافری كه در دمشق خانه نداشت می توانست آن غذاهای لذیذ را از بازار ابتیاع نماید و بخورد. روزی كه خلافت از بنی امیه به بنی عباس منتقل گردید در وضع دمشق تغییری زیاد حاصل نشده بود و فقط خلفای اموی چند كاخ در آن شهر ساخته بودند كه بعد از آنها نپائید و دو نفر از آنها در دمشق مسجد ساختند و آن مساجد باقی ماند و عباسیان پس از این كه به خلافت رسیدند برای انتخاب پایتخت روش علی بن ابی طالب (ع) را پیش گرفتند و پایتخت را به بین النهرین منتقل كردند چون در دنیای اسلامی از لحاظ جغرافیائی مركز به شمار می آمد. خلفای اموی علاقه به آبادی كشور نداشتند و سوریه در زمان آن ها آباد نشد، در صورتی كه خلفای اولیه عباسی علاقمند به آبادی بودند و برای آباد كردن بلاد بین النهرین و توسعه كشاورزی در آن جا كوشیدند و كسانی كه بخواهند راجع به اقدامات خلفای اولیه عباسی برای آباد كردن بغداد و سایر بلاد بین النهرین و همچنین توسعه كشاورزی در آن جا كسب اطلاع كنند می توانند به كتاب مفید (لوسترنج) انگلیسی به عنوان (بغداد در زمان خلافت عباسیان) مراجعه نمایند.

در دمشق اسلوب معماری یونانی و رومی و رومیة الصغری مخلوط شده بود و اشراف شهر در خانه های خود گنبد و گلدسته می ساختند و آن كه از یكی از قلل كم ارتفاع كوه های شرقی لبنان كه گفتیم با دمشق بیش از دو میل فاصله نداشت شهر را از نظر می گذرانید در وسط درختان سبز غیر از گنبد و گلدسته نمی دید و اگر ذوق زیبا پسندی داشت از تماشای منظره شهر سیر نمی شد و هیچ یك از شهرهای آن زمان دور نمای زیبای شهر دمشق را نداشت و دیگر این كه در آن شهر كه پیروان ادیان مختلف وجود داشتند گدا یافت نمی شد و این موضوع نشان می داد كه مردم دمشق افرادی با غیرت بودند و همه، كار می كردند تا این كه به دیگری احتیاج نداشته باشند و اگر در شهر دمشق یك متكدی پیدا می شد از اهل شهر نبود بلكه از مسافرین به شمار می آمد كه با كاروانی وارد دمشق می گردید و به مناسبت نداشتن وسیله ارتزاق نمی توانست به راه ادامه بدهد و آن جا می ماند و اگر بیت المال به كمك وی نمی رسید و به او خرج ادامه سفر را نمی داد مجبور می شد كه گدائی كند. و از پیروان مذهب دیگر نیز گاهی در آن شهر گدائی می كردند ولی همه غریب بودند و از سكنه شهر دمشق كسی گدائی نمی كرد. در زمان خلافت ابن العزیز خلیفه اموی هر كس كه وارد دمشق می گردید و ابن السبیل بود یعنی خرج ادامه سفر را نداشت در موقع توقف در دمشق تا روزی كه كاروان حامل او حركت كند در مضیف خلیفه مورد پذیرائی قرار می گرفت و او را به حمام می بردند و جامه نو بر او می پوشانیدند و روز حركت كاروان مبلغی به او می پرداختند كه كفاف معیشت وی را تا زمانی كه به مقصد برسد می داد و خلیفه اموی از لحاظ كمك به ابن السبیل فرقی بین مسلمان و غیر مسلمان نمی گذاشت و هم اوست كه وقتی در سوریه قحطی شد تمام جواهر خود را فروخت و با پول آن از كشورهای اطراف غله خریداری كرد و به سوریه آورد و نگذاشت كه مردم از گرسنگی از پا درآیند. اما تمام خلفای اموی آن حس نوع پروری را نداشتند و كمكی به ابن السبیل نمی كردند و آن ها مجبور می شدند كه در دمشق گدائی كنند.


برای نشان دادن عزت نفس سكنه دمشق این بس كه در دوره خلافت (عمر بن عبدالعزیز) وقتی جارچیان هنگام ظهر، بعد از نماز، جار می زدند كه طعام حاضر است و مردم می توانند به مضیف بروند و خود را سیر كنند از سكنه دمشق كسی برای خوردن غذا به آن جا نمی رفت و مردم ترجیح می دادند غذائی را كه از دسترنج خود به دست آورده اند بخورند و به مضیف خلیفه نروند و طعام رایگان نخورند. حمام های دمشق هم از جاهای دیدنی و قابل استفاده شهر به شمار می آمد و آن حمام ها دارای وسایل حمام های رومی به اسم (ترم) [3] بود با زیبائی های مشرق زمینی، و آن هائی كه فراغت داشتند بامداد به حمام می رفتند و غذای ظهر را در حمام می خوردند و قبل از فرود آمدن شب از حمام خارج می شدند و حمام دارای آب جاری گرم وسرد و حوض های سرد و گرم و قسمت هائی برای ماساژ و حجامت بود و آن حمام ها از یادگار دوره ی تسلط رومیان محسوب می شد و رومیان در هر شهر كه سكونت می كردند از آن حمام ها می ساختند. دیگر از آثار رومی ها در دمشق سیرك بود كه در آن طبق معمول، گلادیاتورها را وادار به پیكار می كردند اما پس از این كه دمشق از دست رومی ها به در رفت سیرك متروك و آن گاه بر اثر مرور زمان ویران شد و در سال شصت و یكم هجری هنوز خرابه سیرك وجود داشت. اشراف دمشق در خانه های خود به تقلید رومی ها سولاریوم می ساختند و سولاریوم اطاقی بود كه در قسمتی از عمارت ساخته می شد كه در تمام فصول سال آفتاب گیر باشد. رومی ها برای آفتاب قائل به فواید بودند و هر روز بخصوص در فصول پائیز و زمستان ساعتی را در سولاریوم بسر می بردند تا این كه آفتاب بر بدن آن ها بتابد و ترجیح می دادند كه در سولاریوم عریان باشند. در دمشق هم افراد با بضاعت و فراغت هر روز ساعتی را در سولاریوم بسر می بردند تا از خواص آفتاب بهره مند شوند و آن ها كه می خواستند در خانه خود مورد ماساژ قرار بگیرند كارگران متخصص حمام را به خانه خود احضار می كردند تا این كه آن ها را در سولاریوم مورد ماساژ قرار بدهند و بدنشان را با ورزشی كه خود نمی توانستند بكنند نرم نمایند.

اعراب بعد از این كه به سوریه مسلط شدند و مركز خلافت منتقل به دمشق گردید غیر از مقررات دین اسلام كه شامل مسلمین می شد یك رسم را در دمشق متداول كردند و آن اسب دوانی بود. فصل اسب دوانی بعد از انقضای گرمای تابستان یعنی فصل پائیز بود و در آن اسب دوانی مسیحیان هم شركت می كردند و آن ها نیز اسب های خود را برای اسب دوانی می پرورانیدند و طبق رسم دیرین اعراب كه از دوره جاهلیت به جا مانده بود در هر مسابقه اسب دوانی ده اسب جائزه می گرفت و جائزه اسب اول بیش از اسب دوم بود و اسب دوم بیش از اسب سوم جائزه می برد وقس علیهذا. در آغاز، جوائز سواركاران كه اسب های خود را وارد مسابقه می كردند از طرف خلیفه داده می شد و خلیفه، آن جوائز را به اصطلاح از جیب خود می پرداخت. ولی بعد از این كه مدتی گذشت و سكنه شهر تشویق شدند كه اسب های خود را وارد مسابقه نمایند از كسانی كه می خواستند مسابقه اسب دوانی را تماشا كنند مبلغی دریافت می كردند و آن پول عاید خلیفه می گردید


و هنگامی مسابقه هیجان تماشاچیان مثل هیجان تماشاچیان یك مسابقه امروزی بود اما به نسبت كمتر به مناسبت كمی جمعیت شهر دمشق نسبت به شهرهای بزرگ امروزی و اتفاق می افتاد كه اسب های خلیفه نمی توانستند در مسابقه حتی اسب سوم یا چهارم بشوند معهذا جوائز اسب های برنده كه بر اسب های خلیفه سبقت گرفته بودند به آن ها پرداخته می شد و خلیفه تعصب به خرج نمی داد چرا اسب های او موفق به ربودن قصب السبق نشده است و قصب السبق به زبان عربی یعنی (نی مقدم) عبارت از نیزه ای دارای منگوله و زینت بود كه اولین برنده مسابقه به دست می گرفت و او را بعد از خاتمه مسابقه، سوار بر اسب در حالی كه قصب السبق را در دست داشت اطراف میدان می گردانیدند تا این كه همه او را ببینند و بعید نیست كه رسم اسپانیائی ها كه گاوبازان فاتح را بعد از خاتمه گاو بازی اطراف میدان می گرداند تا تماشاچیان به خوبی آن ها را ببینند از رسم اعراب اقتباس شده باشد چون اعراب بعد از این كه به اسپانیا رفتند رسم اسب دوانی خودشان را به اسپانیا بردند. دیگر از چیزهائی كه اعراب در دمشق متداول كردند سرودن اشعار و گوش دادن به شعر بود و می دانیم كه سرودن شعر و استماع آن از مختصات عرب بادیه بود و اعراب به هر جا كه رفتند شعر را با خود بردند و یزید بن معاویه با این كه مردی شرابخوار به شمار می آمد و بر اثر شرب دائمی، حوصله و حال رسیدگی به هیچ كار را نداشت گاهی شاعران را می پذیرفت و اشعارشان را می شنید و خود نیز بعضی از اوقات شعر می گفت. شعرای عرب در دمشق محفلی داشتند كه در ایام معین در آن جا جمع می شدند و اشعار خود را برای یكدیگر می خواندند و آن محفل بعد از این كه پایتخت خلفا از دمشق به بغداد منتقل گردید باقی ماند و در قرون بعد عده ای از مشاهیر شعر و ادب عضو آن محفل بوده اند. چنین بود وضع شهر دمشق، به اختصار، هنگامی كه اسیران وارد آن شهر شدند و گفتیم كه (سهل بن سعد ساعدی) برای آنها غذا آورد.


[1] مترجم نمي داند كه آيا در سال 635 ميلادي كه سيزده سال از هجرت مي گذشت بيت المال آن قدر توانائي داشت كه به تمام مسلمين مستمري بدهد؟ و ديگر اين كه مترجم نمي داند كه در صدر اسلام آيا تمام مسلمين از بيت المال مستمري مي گرفتند يا دسته اي بخصوص از آن ها - مترجم.

[2] مي نمودند به جاي مي كردند در زبان فارسي نادرست است و براي احتراز از تكرار (مي كردند) آن را مي نويسيم - مترجم.

[3] اين كلمه بايد با كسر حرف اول و سكوه دو حرف ديگر بر وزن (شعر) تلفظ شود - مترجم.